زمان تقریبی مطالعه: 21 دقیقه
 

ترک استغاثه امت‌ها (قرآن)





امت‌هاى پيشين، استغاثه به درگاه خداوند را هنگام سختى‌ها ترک کردند. اینان به سبب این گردن‌کشی، مذمت شده و از محبت الهی محروم می‌شوند.

فهرست مندرجات

۱ - مذمت امت‌های پیشین
       ۱.۱ - دیدگاه تفسیر المیزان
              ۱.۱.۱ - مراد از بأساء و ضراء
              ۱.۱.۲ - ضراعة
              ۱.۱.۳ - سرپیچی امت‌ها از اطاعت انبیا
              ۱.۱.۴ - سنت استدراج
              ۱.۱.۵ - فطرت توحیدی انسان مشرک
              ۱.۱.۶ - علت منافات نداشتن
       ۱.۲ - دیدگاه تفسیر نمونه
              ۱.۲.۱ - سرانجام زندگی اندرزناپذیران
       ۱.۳ - دیدگاه تفسیر المیزان
              ۱.۳.۱ - مراد از لولا و قست قلوبهم
       ۱.۴ - دیدگاه تفسیر نمونه
              ۱.۴.۱ - علت عدم بیداری
              ۱.۴.۲ - فزونی نعمت
              ۱.۴.۳ - مقدمه عذاب الهی
       ۱.۵ - دیدگاه تفسیر نمونه
              ۱.۵.۱ - به یاد خدا افتادن در مشکلات
       ۱.۶ - دیدگاه تفسیر المیزان
              ۱.۶.۱ - معنی بأساء و ضراء
       ۱.۷ - دیدگاه تفسیر نمونه
              ۱.۷.۱ - مراد از عفوا
              ۱.۷.۲ - دیدگاه مفسران
              ۱.۷.۳ - مراد از و قالوا قد مس...
       ۱.۸ - دیدگاه تفسیر المیزان
              ۱.۸.۱ - مراد از سیئه و حسنه
              ۱.۸.۲ - معنی عفوا
              ۱.۸.۳ - معنی آیه
              ۱.۸.۴ - مراد از فاخذناهم بغته...
       ۱.۹ - دیدگاه تفسیر المیزان
              ۱.۹.۱ - مراد از استکانت
              ۱.۹.۲ - مراد از عذاب
       ۱.۱۰ - دیدگاه تفسیر نمونه
              ۱.۱۰.۱ - معنی تضرع
۲ - پانویس
۳ - منبع

۱ - مذمت امت‌هاى پيشين



امت‌هاى پيشين، به جرم ترك استغاثه هنگام سختى‌ها، مذمت شده‌اند:

•• «وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ؛ ما به سوى امت‌هايى که پيش از تو بودند، (پيامبرانى) فرستاديم؛ (و هنگامى که با اين پیامبران به مخالفت برخاستند،) آنها را با شدت و رنج و ناراحتى مواجه ساختيم؛ شايد (بيدار شوند و در برابر حق) خضوع کنند و تسلیم گردند!».

۱.۱ - دیدگاه تفسیر المیزان



۱.۱.۱ - مراد از بأساء و ضراء


(بأساء) و (بؤس) و (باءس) هر سه به معناى شدت گرفتارى است، الا اینکه (بؤس) بیشتر در جنگ و امثال آن استعمال مى‌شود، و (باءس) و (باءساء) بیشتر در غیر جنگ، از قبیل فقر و قحطى و امثال آن به کار مى‌رود. و ضر و ضراء به معناى بد حالى است، چه بد حالى روحى، مانند اندوه و نادانى، یا بد حالى جسمى، مانند مرض و نقص‌هاى بدنى، و یا بدحالی‌هاى خارجى، مانند سقوط از ریاست و جاه و از بین رفتن مال و امثال آن.
شاید مقصود از اینکه هم بأساء را ذکر کرد و هم ضراء را این بوده که دلالت کند بر شدایدى که در خارج واقع شده، نظیر قحطى و سیل و زلزله، و همچنین خوف و فقر و بدحالى مردم.
ابتلای امم قبل از امت اسلام به (باءساء) و (ضراء)، تا شاید در برابر خدا سر فرود آورند.

۱.۱.۲ - ضراعة


و (ضراعة) به معناى ذلت و خوارى و (تضرع) به معناى تذلل است و مراد از آن در اینجا ذلیل شدن در برابر خدای سبحان است، به این منظور که شاید گرفتاری‌ها را رفع نماید.

۱.۱.۳ - سرپیچی امت‌ها از اطاعت انبیا


در این آیه و چهار آیه بعدیش خداى سبحان براى پیغمبر گرامی‌اش رفتار خود را با اممى که قبل از وى مى‌زیسته‌اند، ذکر مى‌کند و بیان مى‌فرماید که آن امم، بعد از دیدن معجزات، چه عکس العملى از خود نشان مى‌دادند، و حاصل مضمون آن این است که: خداى تعالى انبیایى در آن امم مبعوث نمود، و هر کدام از آنان، امت خود را به توحید خداى سبحان و تضرع در درگاه او و به توبه خالص متذکر مى‌ساختند، و خدا امت‌هاى نام‌برده را تا آنجا که پاى جبر در کار نیاید و مجبور به تضرع و التماس و اظهار مسکنت نشوند به انواع شدت‌ها و محنت‌ها امتحان مى‌نمود، و به اقسام باساء و ضراء مبتلا مى‌کرد، تا شاید که با حسن اختیار به درگاه خدا سر فرود آورده و دل‌هایشان نرم شده، از خوردن فریب جلوه‌هاى شیطانى و از اتکاى به اسباب ظاهرى اعراض نمایند. ولى زحمات انبیا به جایى نرسید و امت‌ها در برابر پروردگار سر فرود نیاوردند؛ بلکه اشتغال به مال دنیا، دل‌هایشان را سنگین نمود، و شیطان هم عمل زشتشان را در نظرشان جلوه داده و یاد خداى را از دل‌هایشان برد.

۱.۱.۴ - سنت استدراج


وقتى کارشان به اینجا رسید خداى تعالى هم درهاى همه نعمت‌ها را به رویشان گشود و چنان به انواع نعمت‌ها متنعمشان کرد که از شدت خوشحالى به آنچه که از نعمت‌ها در اختیار داشتند مغرور شده و خود را از احتیاج به پروردگار متعال بى‌نیاز و مستقل دانستند، آن وقت بود که به‌طور ناگهانى و از جایى که احتمالش را نمى‌دادند، عذاب را بر آنان نازل کرد، یک وقت به خود آمدند که دیگر کار از کار گذشته و امیدى به نجات برایشان نمانده بود و به چشم خود دیدند که چگونه از جمیع وسایل زندگى ساقط مى‌شوند (فقطع دابر القوم الذین ظلموا و الحمد لله رب العالمین).
این همان سنت استدراج و مکرى است که خداى تعالى آن را در آیه (و الذین کذبوا بآیاتنا سنستدرجهم من حیث لا یعلمون و املى لهم ان کیدى متین) خلاصه کرده است.

۱.۱.۵ - فطرت توحیدى انسان مشرک


تا زمانى که شدت باءسا و ضراء باعث انقطاع از اسباب ظاهرى نشود، فطرت توحیدى انسان مشرک بروز نمى‌کند.
در آنچه که ما درباره معانى آیه بیان نمودیم و همچنین در سیاق خود آیه، اگر دقت شود، معلوم خواهد شد که آیه مورد بحث منافاتى با سایر آیاتى که مى‌گویند: فطرت آدمى بر توحید است و به مقتضاى فطرتش مجبور به اقرار به توحید است و روزى که امیدش از همه سبب‌هاى ظاهرى قطع گردید، خواه ناخواه متوجه خدا مى‌شود ندارد. مانند آیه (و اذا غشیهم موج کالظلل دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجیهم الى البر فمنهم مقتصد و ما یجحد بایاتنا الا کل ختار کفور).

۱.۱.۶ - علت منافات نداشتن


وجه منافات نداشتن، این است که باساء و ضراء در آیه مورد بحث غیر از باساء در این قبیل آیات است. باساء در این آیات به‌قدرى ناگوار و غیر قابل تحمل است که توسل به اسباب ظاهرى را به کلى از یاد آدمى مى‌برد و اما باساء در آیه مورد بحث به این حد از شدت نیست، به شهادت جمله (لعلهم یتضرعون) زیرا (لعل) براى امیدوارى است، و امیدوار تضرع بودن غیر اجبار و اضطرار به تضرع است، و نیز به شهادت جمله (و زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون) براى اینکه ظاهر این جمله این است که مشرکین از اسباب ظاهرى غافل نشدند و گرفتاریشان به حدى نبوده که به‌کلى اسباب ظاهرى را فراموش کنند، بلکه از غرورى که در مغزشان پیدا شده بود، مى‌خواستند با نیرو و تدابیرى که براى رفع موانع و منافیات زندگى اندیشیده بودند، پریشانى خود را برطرف سازند، و همین سرگرمى به اسباب طبیعى آنان را از تضرع در درگاه خداى سبحان و خود را به او سپردن باز داشت.

۱.۲ - دیدگاه تفسیر نمونه



۱.۲.۱ - سرانجام زندگى اندرزناپذیران


در این آیات نیز گفت‌وگو با گمراهان و مشرکان ادامه مى‌یابد و قرآن از راه دیگر براى بیدار ساختن آنها موضوع را تعقیب مى‌کند؛ یعنى دست آنها را گرفته و به قرون و زمان‌هاى گذشته مى‌برد و چگونگى حالات امت‌هاى گمراه و ستمگر و مشرک را شرح مى‌دهد که چگونه تمام عوامل تربیت و بیداری در مورد آنها به کار گرفته شد؛ اما جمعى از آنها به هیچ‌یک از اینها توجه نکردند و سرانجام چنان عاقبت شومى دامانشان را گرفت که عبرتى براى آیندگان شدند. نخست می‌گوید ما پیامبرانى به‌سوى امم پیشین فرستادیم و چون اعتنا نکردند، آنها را به منظور بیدارى و تربیت با مشکلات و حوادث سخت: با فقر و خشک‌سالى و قحطى با بیمارى و درد و رنج و باساء و ضراء مواجه ساختیم شاید متوجه شوند و به‌سوى خدا باز گردند (و لقد ارسلنا الى امم من قبلک فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یتضرعون).

•• «فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ چرا هنگامى که مجازات ما به آنان رسيد، (خضوع نکردند و) تسلیم نشدند؟! بلکه دل‌هاى آنها قساوت پيدا کرد؛ و شيطان، هر کارى را که مى‌کردند، در نظرشان زينت داد!».

۱.۱ - دیدگاه تفسیر المیزان



۱.۳.۱ - مراد از لولا و قست قلوبهم


(لولا) در اینجا چه براى وادار کردن باشد و چه براى نفى، به هر حال در این مقام افاده نفی مى‌کند، به شهادت جمله (ولکن قست قلوبهم) قساوت قلب به معناى سنگ‌دلى و مقابل نرم‌دلى است و آن این است که آدمى چنان سخت‌دل شود که از مشاهده مناظر رقت‌آور و از شنیدن سخنانى که معمولا شنونده را متأثر مى‌کند، متاثر نشود.
بنابراین معناى آیه این است که: اینان در مواقع برخورد با ناملایمات و بلیات هم به سوى پروردگار خود رجوع نکرده، در برابرش تذلل ننمودند، و دل‌هایشان تحت تاثیر قرار نگرفته، همچنان سرگرم اعمال شیطانى خود شدند، اعمالى که آنان را از یاد خداى سبحان باز مى‌داشت و به اسباب ظاهرى اعتماد نموده، خیال کردند که اصلاح امورشان همه بستگى به آن اسباب دارد، و آن اسباب مستقل در تأثیرند.

۱.۲ - دیدگاه تفسیر نمونه



۱.۴.۱ - علت عدم بیدارى


در این آیه می‌گوید چرا آنها از این عوامل دردناک و بیدارکننده پند و اندرز نگرفتند و بیدار نشدند و به‌سوى خدا باز نگشتند (فلو لا اذ جائهم باسنا تضرعوا).
در حقیقت علت عدم بیدارى آنها دو چیز بود: نخست اینکه بر اثر زیادى گناه و لجاجت در شرک، قلب‌هاى آنها تیره و سخت و روح آنها انعطاف‌ناپذیر شده بود (و لکن قست قلوبهم).
دیگر اینکه شیطان (با استفاده از روح هواپرستى آنها) اعمالشان را در نظرشان زینت داده بود، و هر عمل زشتى را انجام مى‌دادند، زیبا و هر کار خلافى را صواب مى‌پنداشتند (وزین لهم الشیطان ما کانوا یعملون).

۱.۴.۲ - فزونی نعمت


در آیه بعد اضافه مى‌کند هنگامى که سختگیری‌ها و گوشمالی‌ها در آنها مؤثر نیفتاد، از راه لطف و محبت وارد شدیم و به هنگامى که درس‌هاى نخست را فراموش کردند، درس دوم را براى آنها آغاز کردیم و درهاى انواع نعمت‌ها را بر آنها گشودیم، شاید بیدار شوند و به آفریننده و بخشنده آن نعمت‌ها توجه کنند، و راه راست را باز یابند (فلما نسوا ما ذکروا به فتحنا علیهم ابواب کل شى ء).

۱.۴.۳ - مقدمه عذاب الهی


ولى این همه نعمت در واقع خاصیت دو جانبه داشت؛ هم ابراز محبتى براى بیدارى بود و هم مقدمه‌اى براى عذاب دردناک؛ درصورتى‌که بیدار نشوند؛ زیرا می‌دانیم هنگامى که انسان در ناز و نعمت فرو رود، و ناگهان آن‌همه نعمت از او گرفته شود، سخت بر او دردناک خواهد بود؛ برخلاف اینکه تدریجاً از او گرفته شود که زیاد در او مؤثر نخواهد گشت.

•• «وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛ و ما در هيچ شهر و آبادى پيامبرى نفرستاديم، مگر اينکه اهل آن را به ناراحتي‌ها و خسارت‌ها گرفتار ساختيم؛ شايد (به خود آيند، و به‌سوى خدا) باز گردند و تضرع کنند!».

۱.۲ - دیدگاه تفسیر نمونه


این آیات که بعد از ذکر سرگذشت جمعى از پیامبران بزرگ مانند نوح و هود و صالح و لوط و شعیب، و پیش از پرداختن به سرگذشت موسی بن عمران آمده، اشاره به چند اصل کلى است که در همه ماجراها حکومت مى‌کند، اصولى که اگر در آن بیندیشیم، پرده از روى حقایقى پرارزش که تماس با زندگى همه ما دارد برخواهد داشت.

۱.۵.۱ - به یاد خدا افتادن در مشکلات


مردم تا در ناز و نعمت‌اند، کمتر گوش شنوا و آمادگى براى پذیرش حق دارند؛ اما هنگامى که در تنگناى مشکلات قرار مى‌گیرند و نور فطرت و توحید آشکارتر مى‌گردد، بى‌اختیار به یاد خدا مى‌افتند و دل‌هایشان آماده پذیرش مى‌گردد، ولى این بیداری که در همه یکسان است، در بسیارى از افراد زودگذر و ناپایدار است و به مجرد برطرف شدن مشکلات بار دیگر در خواب غفلت فرو مى‌روند؛ ولى براى جمعى نقطه‌عطفى در زندگى محسوب مى‌شود و براى همیشه، به‌سوى حق باز مى‌گردند، و اقوامى که در آیات گذشته از آنها سخن گفته شد، جزء دسته اول بودند!

۱.۱ - دیدگاه تفسیر المیزان



۱.۶.۱ - معنی بأساء و ضراء


بعضى‌ها کلمه (بأساء) را به بدحالى از نظر مال، از قبیل فقر و ضررهاى مالى و کلمه (ضراء) را به بد حالى جانى از قبیل مرض و مانند آن معنا کرده اند و بعضى دیگر به عکس گفته اند.
بعضى دیگر معانى دیگرى را درباره این دو کلمه گفته‌اند، و بعضى گفته‌اند: استعمال لفظ (باساء) بیشتر در بلیاتى است که مایه عبرت دیگران باشد، هم‌چنان که فرموده: (و الله اشد باسا و اشد تنکیلا).
بعید نیست بگوییم کلمه (الضراء و السراء) در آیه بعدى (که مراد از آنها چیزهایى است که مایه بدحالى و خوشحالى انسان است) قرینه باشد بر اینکه مراد از (ضراء) در آیه مورد بحث مطلق امورى باشد که مایه بد حالى انسان است؛ و بنابراین ذکر (ضراء) بعد از (باساء) از قبیل ذکر عام بعد از خاص خواهد بود.

سنت ابتلاء به سختى‌ها (باءساء و ضرّاء) و سنت عطاء نعمت، دو سنت الهى براى آزمایش امت‌هاست.
به‌هرحال خداى سبحان در این جمله این معنا را خاطرنشان مى‌سازد که سنت الهى بر این جارى بوده که هر پیغمبرى از پیغمبران را به هر ناحیه‌اى از نواحى مى‌فرستاده از آنجایى که منظورش از فرستادن انبیا هدایت بندگان بوده به همین منظور اهل آن ناحیه را به نحوى از انحاء گرفتار شداید مالى و جانى مى کرد تا شاید بدین وسیله به تضرع و توسل به پروردگارشان وادار شوند، و در نتیجه دعوت آن پیغمبر بهتر و زودتر به نتیجه برسد. آرى، ابتلائات و شداید کمک خوبى است براى دعوت انبیاء (علیهم‌السلام) زیرا انسان مادامى که متنعم به نعمت‌هاست سرگرمى به آن از توجه به خداى تعالى که ولى همه آن نعمت‌هاست بازش مى‌دارد، وقتى نعمتى از کفش رود احساس حاجت نموده، همین احتیاج‌، غرور او را به ذلت و مسکنت مبدل مى‌نماید و به جزع و فزع وادارش مى‌کند، و به‌ناچار به درگاه کسى که دفع ذلت و برآمدن حاجتش ‌ به دست او است التجاء مى‌برد، و آن کس خداى سبحان است، و لو اینکه او خودش نداند؛ و لیکن وقتى پیغمبر و یا وصى پیغمبرى به او گفت که فریادرس تو همان آفریدگار تو است زودتر از دوران غرورش به‌سوى حق هدایت مى‌شود، هم‌چنان‌که فرموده: (و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نا بجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عریض).

•• «ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ؛ سپس (هنگامى که اين هشدارها در آنان اثر نگذاشت)، نيکى (و فراوانى نعمت و رفاه) را به جاى بدى (و ناراحتى و گرفتارى) قرار داديم؛ آن‌چنان که فزونى گرفتند، (و همه‌گونه نعمت و برکت يافتند، و مغرور شدند،) و گفتند: «(تنها ما نبوديم که گرفتار اين مشکلات شديم؛) به پدران ما نيز ناراحتي‌هاى جسمى و مالى رسيد.» چون چنين شد، آنها را ناگهان (به سبب اعمالشان) گرفتيم (و مجازات کرديم)، در حالى که نمى‌فهميدند».

۱.۲ - دیدگاه تفسیر نمونه



۱.۷.۱ - مراد از عفوا


(عفوا) از ماده (عفو) است که گاهى به معنى کثرت و زیادى آمده و گاهى به معنى ترک کردن و اعراض نمودن و گاهى نیز به معنى محو آثار چیزى کردن، ولى بعید نیست که ریشه همه آنها همان ترک کردن بوده باشد، منتها گاهى چیزى را به حال خود رها مى‌کنند تا ریشه بدواند و توالد و تناسل کند و افزایش یابد، و گاهى رها مى‌کنند تا تدریجاً محو و نابود گردد، از این جهت به معنى افزایش و یا نابودى نیز آمده است‌.

۱.۷.۲ - دیدگاه مفسران


در آیه مورد بحث نیز مفسران سه احتمال داده‌اند. نخست اینکه ما به آنها امکانات دادیم تا افزایش یابند و آنچه را که در دوران سختى از نفرات و ثروت‌ها از دست داده بودند بیابند.
دیگر اینکه ما آن‌چنان به آنها نعمت دادیم که مغرور شدند، و خدا را فراموش کردند و شکر او را ترک گفتند.
دیگر اینکه ما به آنها نعمت دادیم تا به‌وسیله آن آثار دوران نکبت را (محو) کردند و از بین بردند.
البته این تفاسیر گرچه مفهومش با هم متفاوت است، ولى از نظر نتیجه چندان با هم تفاوت ندارد.

۱.۷.۳ - مراد از و قالوا قد مس...


سپس اضافه مى‌کند به هنگام برطرف شدن مشکلات، به‌جاى اینکه به این حقیقت توجه کنند که نعمت و (نقمت) به دست خداست و رو به سوى او آورند، براى اغفال خود به این منطق متشبث شدند، که اگر براى ما مصائب و گرفتاری‌هایى پیش آمد، چیز تازه‌اى نیست. پدران ما نیز گرفتار چنین مصائب و مشکلاتى شدند. دنیا فراز و نشیب دارد و براى هرکس دوران راحتى و سختى بوده است. سختی‌ها امواجى ناپایدار و زودگذرند (و قالوا قد مس آبائنا الضراء و السراء).

۱.۱ - دیدگاه تفسیر المیزان



۱.۸.۱ - مراد از سیئه و حسنه


تبدیل چیزى به چیز دیگر، نهادن دومى است در موضع اولى. و معناى کلمه (سیئه) و (حسنه) معلوم است، و مراد از آنها گرفتارى و آسایش و ناامنى و امنیت و خلاصه نقمت و نعمت است، به شهادت اینکه در آخر همین آیه مى‌فرماید: (قد مس ابائنا الضراء و السراء).

۱.۸.۲ - معنی عفوا


کلمه (عفوا) از ماده (عفو) است که به معناى کثرت تفسیر شده؛ یعنى تا آنکه زیاد کردند مال و اولاد را بعد از آنکه خداوند با فرستادن بلا کم کرده بود مال و اولادشان را ممکن هم هست که به معناى محو اثر بوده باشد و لو اینکه مفسران این احتمال را نداده‌اند - هم‌چنان‌ که شاعر مى‌گوید:
ربع عفاه الدهر طولا فانمحى ••• قد کاد من طول البلا ان یمسحا

۱.۸.۳ - معنی آیه


بنا بر این احتمال، معناى جمله چنین مى‌شود که: ایشان به‌وسیله حسنه و نعمت‌هایى که به آنها داده شده بود آثار سوء سیئات و نقمت‌هاى قبلى را محو کردند؛ و لیکن به‌جاى اینکه به راه حق هدایت شده و ضراء و سراء را از ناحیه خداى تعالى بدانند گفتند: (قد مس ابائنا الضراء و السراء) یعنى انسان از آنجایى که در عالم طبیعت قرار گرفته و این عالم همواره در تحول و دگرگونى است؛ لذا خواه ناخواه محکوم به تحول و ناکامى و کام‌روایى است، پس نه کامروائیش امتحان خداست و نه ناکامی‌اش عذاب و نقمت اوست.
و بنا بر اینکه معناى دوم درست باشد، ممکن است جمله (و قالوا...) را عطف تفسیر جمله (حتى عفوا) گرفته و بگوییم: منظور از (حتى عفوا) این است که ایشان با گفتن اینکه (سراء و ضراء از عادت دهر ناپایدار است که هر روز نعمتى را از شخصى گرفته و به شخص دیگرى مى‌دهد؛ هم‌چنان که رفتارش با پدران ما هم همین‌طور بود) امتحان الهى را انکار و رسم آن را محو کردند، و این همان معنایى است که آیه شریفه (و لئن اذقناه رحمه منا من بعد ضراء مسته لیقولن هذا لى و ما اظن الساعه قائمه) متعرض آن است. (حتى) در جمله (حتى عفوا و قالوا...)، براى غایت و معنى آن این است که: ما به آنها به‌جاى آن گرفتارى‌ها که داشتند نعمت ها دادیم، و آنها چنان غرق نعمت شدند که شدت و محنت قبل را فراموش نموده و گفتند: نعمت الان و گرفتارى‌هاى قبل ما از عادت روزگار است. آرى، نتیجه ضراء و سرایى که ما بدان‌ها دادیم این شد، و حال آنکه ما این کار را براى این کردیم که متذکر شده و به‌سوى شکرگزارى بیشترى هدایت شوند، و لیکن به جاى گرفتن آن نتیجه، این نتیجه سوء را گرفتند، خداوند هم به کیفر این کفران، مهر بر دل‌هاشان نهاده تا دیگر کلمه حقى نشنوند.
و اگر کلمه (ضراء) مقدم بر (سراء) ذکر شده، شاید براى این است که در جمله قبلى سیئه مقدم بر حسنه ذکر شده بود.

۱.۸.۴ - مراد از فاخذناهم بغته...


(فاخذناهم بغته و هم لا یشعرون): این جمله اشاره است به اینکه انسان به جریان امر الهى جاهل است؛ زیرا مى‌فرماید: گرفتار شدنشان به عذاب، ناگهانى بود و خود آنان اطلاعى از آن نداشتند، با اینکه خود را داناى به مجارى امور، و خصوصیات اسباب مى‌دانستند، و همین عذاب ناگهانى دلیل بر این است که از مجارى امور آگهى نداشتند، وگرنه جا داشت وقتى مى‌دیدند که زمینه براى نزول عذاب فراهم مى‌شود با وسایل دفاعیى که به خیال خود در اختیار داشتند از پیش ‌ آمدن آن جلوگیرى کنند، (فلما جاءتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم).

•• «وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ؛ ما آنها را به عذاب و بلا گرفتار ساختيم (تا بيدار شوند)، اما آنان نه در برابر پروردگارشان تواضع کردند، و نه به درگاهش تضرع مى‌کنند!».

۱.۱ - دیدگاه تفسیر المیزان



۱.۹.۱ - مراد از استکانت


صاحب مجمع البیان در معناى (استکانت) گفته که به معناى خضوع است، از باب استفعال از ماده (کون) و معنایش این است که نخواستند بر صفت خضوع باشند؛ و جمله (و لو رحمناهم) بیان و تأیید عدول ایشان از صراط است، مى‌فرماید: اگر ما به ایشان رحم کنیم و گرفتاریشان را برطرف سازیم، باز رو به ما نمى‌آورند و با شکر خود نعمت ما را مقابله و تلافى نمى‌کنند؛ بلکه بر تمرد خود از حق و لجاجت در باطل اصرار مى‌ورزند و در طغیان خود تردد نموده و مى‌خواهند به آن ادامه دهند، پس رحمت ما به اینکه رفع گرفتارى از آنها کنیم فایده‌اى به حالشان ندارد، هم‌چنان که تخویف ما به عذاب و نقمت سودى برایشان ندارد، چون ما بارها آنها را به عذاب خود گرفتیم، مع ذلک به درگاه پروردگار خود خضوع نکردند پس اینها نه صراط حق به دردشان مى‌خورد و نه رحمت و کشف ضر و نعمت و نه تخویف با نشان دادن عذاب.

۱.۹.۲ - مراد از عذاب


مقصود از عذاب در این آیه، عذاب خفیف است. عذابى که دست آدمى به‌کلى از هر جایى کوتاه نشود. شاهد این مدعا قرینه‌اى است که در آیه بعدى قرار دارد، چون در آنجا عذاب شدید را مقابل این عذاب قرار داده، پس دیگر کسى ایراد نکند به اینکه مسئله بازگشت به خدا در مواقع ضرورى و انقطاع از اسباب یکى از غریزه‌هاى انسانى است؛ همچنان که در قرآن هم مکرر خاطرنشان شده، آن وقت چطور در اینجا مى‌فرماید عذاب ایشان را گرفت، و باز به درگاه پروردگار خود استکانت نبردند، و تضرع نکردند؟. و اینکه در آیه اول فرمود: (ما بهم من ضرّ) و در آیه دوم فرمود: (و لقد اخذناهم بالعذاب) خود دلالت مى‌کند بر اینکه کلام ناظر به عذابى است که واقع شده و هنوز - یعنى در هنگام نزول این آیات ـ برطرف نشده. احتمال هم دارد که مراد قحطیى باشد که اهل مکه ـ چنان‌که در روایات آمده ـ بدان گرفتار شدند.

۱.۲ - دیدگاه تفسیر نمونه



۱.۱۰.۱ - معنی تضرع


تضرع چنان‌که پیش از این هم گفته‌ایم، در اصل از ماده (ضرع) به معنى پستان گرفته شده و (تضرع) دوشنده است؛ سپس به معنى تسلیم آمیخته با تواضع و خضوع آمده است.
یعنى این حوادث دردناک آنها را هرگز از مرکب غرور و سرکشى و خودکامگى فرود نیاورد و در برابر حق تسلیم نشدند.
و اگر در پاره‌اى از روایات تضرع به معنى بلند کردن دست‌ها در هنگام دعا و نماز تفسیر شده، در واقع بیان یکى از مصداق‌هاى این معنى وسیع است.
به‌هرحال ما به این رحمت‌ها و نعمت‌ها و مجازات‌هاى بیدار کننده ادامه مى‌دهیم و آنها نیز به طغیان و سرکشى و لجاجتشان، (تا هنگامى که درى از عذاب شدید و دردناک خود به روى آنها بگشاییم و چنان گرفتار شوند که به‌کلى مأیوس ‌ گردند).

۲ - پانویس


 
۱. انعام/سوره۶، آیه۴۲.    
۲. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۲۶، ترجمه موسوی همدانی.    
۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۲۷، ترجمه موسوی همدانی.    
۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۲۳۵.    
۵. انعام/سوره۶، آیه۴۳.    
۶. تطباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۱۲۹، ترجمه موسوی همدانی.    
۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۲۳۶.    
۸. اعراف/سوره۷، آیه۹۴.    
۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۶، ص۲۶۲.    
۱۰. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۵۲، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۱. اعراف/سوره۷، آیه۹۵.    
۱۲. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۶، ص۲۶۳.    
۱۳. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۲۵۳، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۴. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۷۶.    
۱۵. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۶۸، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۶. طباطبایی، محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۶۹، ترجمه موسوی همدانی.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۲۸۷.    


۳ - منبع



مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۶۶، برگرفته از مقاله «ترک استغاثه امت‌ها».    


رده‌های این صفحه : استغاثه | موضوعات قرآنی




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.